محل تبلیغات شما
هر سال اولین باران پاییز با عجله بافتنی روی پیراهن گل گلی ات میپوشیدی و درحالیکه مشغول پوشیدن کفشهایت بودی لی لی کنان از در خانه بیرون میرفتی و من سعی میکردم با قدم های بلند خودم را به تو برسانم. روی تاب مینشیتی و من بی حواس محو تو می شدم .باران که بند می امد دست مرا میگرفتی و خیره به درخت ها وسط خیابان به سمت خانه کوچکمان قدم برمیداشتی و من بی حواس به اواز خواندن تو گوش میدادم .
امسال اولین باران پاییز بی هیچ عجله ای لباس پوشیدم و به سمت تاب همیشگی ات رفتم گوشه ای نشستم و به تکان خوردن تاب خالی خیره شدم . باران که بند امد بی حواس به سمت مقصدی نامشخص قدم های بلند برداشتم تا شاید بتوانم خودم را به یکی از خاطره های اولین باران پاییزی ات برسانم.

تمام تاب های دنیا

اولین باران پاییز

باران ,اولین ,بی ,حواس ,ات ,تو ,اولین باران ,بی حواس ,به سمت ,باران پاییز ,و من ,اولین باران پاییز

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باید بنویسم